صدفصدف، تا این لحظه: 14 سال و 27 روز سن داره

صدفی نمک خونه

عروسک مورد علاقه ی دخترم

از بین عروسکایی که داری نمیدونم چرا به این یکی خیل علاقه داری. اینو چند وقت  قبل عمو جواد و خاله نسترن برات خریدن. هر موقع میگم بریم از تو کمد نی نی بیاریم بازی کنی همینو انتخاب میکنی.جدیدا یاد گرفتی بهش شیرم میدی.با شیطنت میچسبونی به خودتو دهنتو تکون میدی انگار داره شیر میخوره. شکم عروسکتو که فشار میدم میخنده و میگه i love you. امروز دیدم حسابی باهاش سرگرمی تا اومدم یواشکی ازت عکس بگیرم متوجه شدی منم گفتم با نی نی ژست بگیر تا عکس بگیرم .تو هم که عاشق عکس گرفتنی. قربونت بشم. ...
6 آذر 1390

همه جا سیاه پوش شد.

محرم نخستین ماه از ماه‌های دوازده گانه قمری و یکی از ماه‌های حرام است که در دوران جاهلیت و نیز در اسلام، جنگ در آن تحریم شده بود. شب و روز اول محرم به عنوان اول سال قمری دارای نماز و آداب خاصی است که در کتاب شریف مفاتیح الجنان بیان شده است. محرم، ماه حزن و اندوه و عزاداری شیعیان در شهادت حضرت امام حسین علیه السلام است. حوادث و وقایع فراوانی در ماه محرم رخ داده است که در زیر به برخی از آنها اشاره می‌شویم: غزوه ذات الرقاع ، فتح خیبر ، ازدواج حضرت زهرا ، ورود امیر مؤمنان علی علیه السلام، حادثه خونین کربلا - تاسوعا و عاشورا و شهادت امام حسین علیه السلام و اسارت خاندان امام به کوفه و شا...
6 آذر 1390

نان‌های رژیمی هم چاق می‌کند

                                               اکثر ما وقتی با لفظ رژیمی روبه‌رو می‌شویم، تصور می‌کنیم که محصول کم‌کالری بوده و چاق‌کننده نیست اما نکته قابل توجه آن که رژیمی بودن یک محصول می‌تواند مفهوم دیگری نیز داشته باشد. این روزها وقتی برای خرید نان به برخی از نانوایی‌های فانتزی سری می‌زنیم، با انواع مختلفی از نان‌های حجیم یا نازک و ترد شده&zwn...
5 آذر 1390

خوراکی های لاغرکننده

                                                دسته بندی ها : چاقها بخوانند     امروزه بسیاری از مردم جهان از چاقی و عوارض آن رنج می برند لاغر شدن به جهت یافتن اندام متناسب و پیشگیری از بیماری هایی که با چاقی در ارتباط مستقیم هستند مطلوب عده بسیاری شده است. خوردن به عنوان یکی از لذتهای زندگی معزل چاقی را برای بسیاری از افراد به همراه آورده است. واقعیت آن است که براى لاغر شدن ...
5 آذر 1390

سالگرد ازدواج

پ نج شنبه سالگرد ازدواجمون بود............بابایی دوست داره به شمسی یادآوری کنه اما برای من مناسبتش که تولد حضرت زهرا(س) ست مهمه.... شبش آنا جونو خاله جونا خونمو بودن......بابایی رفت بیرونو موقع برگشتن یه کیک کوچیک گرفت.........سور پ رایز شدم.....گفت کیکو کوچیک گرفتم چون همه تو رژیمیم!!!!!!!!!!! دستت درد نکنه شو شو جان که به فکر بودی..........آنا جون دعا کردن که ایشاالله کیک 150همین سالگردتون بخورم.........گفتم آمین ......اما خودمونیم عمر زیادم خوب نیست........... عمو جوادم مثل همیشه دعاهای قشنگ کردن که زندگیتون به شیرینیه این کیک باشه............اما عمو جون اگه اینقدر شیرین باشه دلمونو میزنه........... خدا ی مهربون از اینکه به ...
5 آذر 1390

دخترم مشق می نویسه!!!!!!!!!

هر کاری داداشی انجام میده زودی ازش تقلید میکنی......دادا عادت داره دراز کشیده تکالیفشو انجام میده.اولین باری که میخواستی مثل اون دراز بکشی نتونستی و به   پ شت خوابیدی ...کلی موجبات خنده رو فراهم کردی.....اونقدر تغییر حالت دادی تا بالاخره شدی مثل دادا.............. دیشب تا دیدی دادا داره باز با همون حالت مشق می نویسه سریع گفتی "دبتل"=دفتر...."مش"=مشق....دفترتو برات آوردم تو هم بدون اجازه از جامدادی داداش یه مداد برداشتی و دراز شدی تا مشقاتو بنویسی......دیگه حالا حرفه ایی شدی سریع به   شکم میخوابی و شروع میکنی.....چند تا خط کشیدی و با ذوق گفتی جوجو و من و بابایی رو مجبور کردی تا نگاه کنیمو تشویقت کنیم.......گفتم صدف...
5 آذر 1390

روز برفی.

از دیشب مدام داره برف میاد....دادا و بابایی هر چند لحظه میدویدن سمت پ نجره و گزارش میدادن...دادا همش می پ رسید امکان داره با این برف فردا مدرسه ها تعطیل شن یا نه.ای پ سرک تنبل من!!!!!! صبح که بیدار شدم از بابایی پ رسیدم خبری نشد ؟س پ هر تعطیله؟ گفت از صبح که بیدار شدم خراسانو گرفتم اما مثل اینکه یه cd سخنرانی گذاشتنو رفتن خوابیدن.هیچ خبری نیست.....رادیو رو گرفتیم.همون لحظه اعلام کرد که رئیس بی فکر آموزش و پ رورش مشهد انگاری بچه مدرسه ای نداره و دلش نخواسته تعطیل کنه.....دادا طفلی با نا امیدی و با کلی سفارش من راهی شد. پ شت سرش بابایی هم رفت....از پ شت پ نجره ایستادمو رفتنشونو نگاه کردم..... طبق معمول اول لباسامو عوض کردم.....ل...
5 آذر 1390

آزمایش خداجون!

عزیزکم !دیروز یکی از بدترین روزهای زندگیم بود.خدا برای هیچکس نیاره. آنا جون مهربون حالشون خوب نبود.روز قبل رفته بودن دکتر و اونم براشون سونوگرافی نوشته بود.دیروز ساعت 12 که زنگ زدم خونه ی آنا جون خاله نسترن گفت همین الان از سونو اومدن اما خیلی ناراحتن.من گوشی رو گرفتم تا بپرسم چی شده آنا نتونست صحبت کنه و گریش گرفت اما از همون لابلای حرفا و گریه ها یه چیز وحشتناک شنیدم. ظاهرا دکتر بی انصا سونوگرافی خیلی راحت به مامان من گفته بود سرطان رحم گرفتی.دنیا رو سرم خراب شد.گوشی رو گذاشتمو بلند بلند گریه کردم. دوست داشتم بمیرم.من بدون آنا هیچم .خیلی با خدا صحبت کردم گفتم من اصلا نمتونم از عهده ی این آزمایشت بر بیام من بنده ی صبوری نی...
1 آذر 1390